loading...

حیاط خلوت

یادداشتهای یک ذهن

بازدید : 180
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 4:37

یکی از صفتام که اغلب موارد باعث ضرر کردنم میشه اینه که آدم عجولی هستم. اگر صفت صبرو تو خودم تقویت میکردم الان چند پله جلوتر بودم. به آنی فکر میکنم و قبل از پخته شدن فکرم، عمل میکنم.

باز هم گفت و گفتم
بازدید : 314
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 19:37

باید فکر کنم. باید برنامه بریزم. باید خیلی کارا انجام بدم تا به آرامش کاملم نزدیک بشم. فقط میدونم که میشه. کاری نیست که آدم با همه وجود بخواد و نشه. مخصوصا اگه توکل چاشنیش باشه....

پنجم سیگار- صفر ورزش
بازدید : 362
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 19:37

بیشتر از گاهی نسبت به اطرافیانم لبریز از احساس میشوم. به طوری که دوست دارم فوران کنم. بیشتر از گاهی هم افسار به احساساتم میزنم تا هیچوقت زیادی یا عادت نشوم! نباید فراموش کنم ظرفیت محدود آدمها را که بیشتر از گاهی حتی از خوبی‌ها هم زده می‌شوند!

حرف میزنم و فکر میکنم!
بازدید : 390
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 19:37

به خودم، به دلم غبارروبی بدهکارم. باید گذشت از گذشته‌های تلخ. باید قاب گرفت گذشته‌های شیرینو. خیلی وقته که وقت این رسیده از خوبی‌های گذشته هم یاد کنم و حقشونو به جا بیارم!

باز هم از یاد نبرم
بازدید : 392
سه شنبه 19 آبان 1399 زمان : 5:37

امروز کارای روزمره رو جوری برنامه ریزی کردم که وقت کافی برای دو پروژه رو دارم. البته شوالیه(همسرم) هم خیلی کمکم کرد. امروز دربست در اختیار خودمم.

اگر خدا را باور داشته باشی
بازدید : 330
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 5:37

شاید احمقانه یا هوشمندانه به نظر بیاد(که مهم نیست چطور به نظر میاد مهم هدفه) یک کرنومتر انداختم گردنم و زمانهایی رو که میشه برای اون اهداف گذاشتو (منهای کارای روزمره)اندازه میگیرم. باید زمان بیشتر از اینا تو دستم باشه...

زندگی، واقعیت یا خیال
بازدید : 229
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 5:37

با خودم عهد بستم که بار دو مسئولیتو به بهترین شکل زمین بذارم. اما باید حواسم باشه که زیر فشار انجام مسئولیت اول از همه به خودم آسیبی وارد نشه. باید سی یا صدی در پیش بگیرم که نه سیخ بسوزه نه کباب. فقط میدونم شونه خالی کردن هنر نیست....

پیرو پیرو پست قبلی!
بازدید : 408
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 5:37

درگیر دو مسئولیت بزرگ شدم. زمانی که این دو مسئولیت به من مُحَوَل شد فکر میکردم تنها نیستم و قراره همراه و کمکی داشته باشم ولی چیزی از شروع راه نگذشته بود که منو با این مسئولیتها تنها گذاشت. سعی کردم قوی باشم و جا نزنم اما میانه راه کم اوردم. توان ادامه راه نداشتم و از طرفی جا زدن از زیر بار مسئولیت برای من دور از ذهن و وجدان بود. گیر کرده بودم بین نداشتن توان ادامه راه و نداشتن روی شونه خالی کردن آن هم در میانه راه. نه راه پس و نه راه پیش داشتم.....(ادامشو ننوشتم چون خودمم هنوز نمیدونم قراره چی بشه)

پیرو پیرو پست قبلی!
بازدید : 242
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 6:37

به دنبال یک راهم، یک تغییر، یک گریز....بی اندازه درگیر روزمرگی شدم! گیر کردم. انگار هر چی بیشتر تقلا میکنم کمتر موفق به گریز میشم....

پست های قبلی چک بشه

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی